Friday, June 24, 2011

یادداشت بهاره هدایت از داخل زندان و روی یک دستمال کاغذی برای همسرش


دلم می خواهد بدانم کجا می خوابی؟لباس هایت را چطور می شویی؟ ......... حسرت،حسرت می دانی چیست؟می دانم که می داتی.اما نمی دانی چه حالیست که توی این قفس لعنتی مانده باشی

Wednesday, May 11, 2011

فوتبال سیاسی نمی خوایم نمی خوایم. بچه ها متشکریم. احسنت به هوادار با شعور

بعد از سوت پایان بازی حالم حسابی گرفته بود که شعار بچه ها متشکریم هوادارا و استقلال با غیرت همینه همینه حسابی روحیمو تغییر داد.واقعا کلاس کار گرفدارای آبی منو تحت تاثیر قرار داد.کاش از این صحنه ها هر روز بیشترو بیشتر ببینیم.اما از این بهتر شعار فوتبال سیاسی نمی خوایم هوادارا بهم چسبید.واقعا بعد از اینکه هفته پیش بسیجیا یه کتک خوب از قرمزها و پلیس خوردن ایندفعه هم بد جوری تو ورزشگاه بایکوت شدن.

Monday, April 18, 2011

انجام بازی جوانمردانه یا عدم انجام آن؟اگر سیلی خوردی سیلی می زنی یا طرف دیگر صورتت را جلو می آوری؟

اتفاقات اواخر بازی استیل آذین با پرسپلیس مهمترین رویداد ورزشی هفته گذشته کشور بود که بحث ها و جنجالهای بسیاری را آفرید،اما به راستی حق با کدام طرف است؟افرادی که اعتقاد به انجام بازی جوانمردانه از طرف پرسپلیس دارند و یا مخالفین این نظر و کسانی که معتقدند در مقابل اتلاف وقت دروازبان جوان استیل نمی بایست که توپ را به استیل برگرداند.
تعمیم این بحث به بحثی کلی تر شاید راه گشای یافتن جواب این مسئله باشد.اینکه اگر فردی مهاجم به صورت هر یک از ما سیلی بزند واکنش صحیح ما کدا مست؟اینکه در جواب او به صورت او سیلی بزنیم یا طرف مقابل صورت را در مقابلش قرار دهیم و بخواهیم که ضربه دیگری بزند؟
جواب به این سوال امری سلیقه ایست لیکن ذکر این نکته خالی از لطف نیست که مسیح(ع) گزینه دوم را ترجیح می داد.

بت هرمی ها شکست/بزرگ میلیاردر کوئستی ها اعدام می شود؟

خیلی ها هنوز باور نکرده اند که حسین غفوریان، مرد اول شرکت های هرمی و کوئستی های ایران بازداشت شده است، حاج حسین، الگو بود، سمبل بود ودر جلسات هرمی ها آنچنان در مورد او صحبت می کردند و داستان زندگی اش با آب و تاب خیال پردازی می شد که گویی یک بت است.
همشهری ماه در ویژه نامه نوروزی خود به شرح زندگی حسین غفوریان، یک بچه روستایی که مرد اول کوئستی‌های ایران شد و حالا حکم اعدام انتظارش را می‌کشد پرداخته است.

به گزارش «فردا»؛ حاج حسین لقبی است که بچه‌های کوئست به او داده‌اند، او را بزرگ‌ترین لیدر کوئست در کشور و حتی خاورمیانه می‌دانند اسم حسین غفوریان آشنا‌ترین اسمی است که هر فردی که وارد کوئست می‌شود به گوشش می‌رسد و تمام اعضای کوئست عالیترین مقام را جایگاه حسین غفوریان می‌دانند.

حسین که برای خیلی‌ها یک اسطوره است ۳۱ ساله و متولد روستای پیرژن در اطراف مشهد است. از سال ۸۲ دانشجوی دانشگاه آزاد شد و به تهران آمد، جاه طلب بود و بلند پرواز، خیلی زود هم پیشرفت کرد و توانست جایگاه خود را در کوئست ارتقا دهد.

تز «پول و پتو» متعلق به او است؛ یعنی با یک پتو به تهران بیایید و پولدار شویدو بر همین اساس غفوریان از یک زندگی دانشجویی در خوابگاه دانشگاه آزاد با چرب زبانی و پشتکاری که داشت خیلی زود افزاد زیادی را به خود و شرکت جذب می‌کند.

غفوریان پس از آنکه توانست عده زیادی از افراد و به خصوص شهرستانی‌ها را به این شرکت جذب کند به عنوان یکی از مهره‌های اثر گذار کوئست در شهر تهران شناخته می‌شود. او به علت مشغله‌ای که برایش در شرکت کوئست به وجود آمده بود در ادامه تحصیل دچار مشکل می‌شود و تقریبا قید آن را می‌زند.

حسین برای جلب اعتماد افراد، شغل خود را طلا فروش عنوان می‌کند تا افرادی که جذب می‌شوند بر این باور باشند که درآمد کوئست به مراتب از یک طلافروشی در بازار تهران بهتر و بیشتر است وآنقدر در کار خود پیشرفت می‌کند که به عنوان یکی از مدیران ارشد کوئست در ایران شناخته می‌شود.

غفوریان چنان در این سیستم پیشرفت می‌کند که تعداد افرادی که توسط او جذب شده‌اند از شمارش خارج می‌شود و به همین علت شرکت کوئست اورا بازنشسته اعلام می‌کند و در هفته حقوق چند ۱۰ میلیونی برایش در نظر می‌گیرند.

این همه ماجرا بود، چراکه شرکت کوئست از طریق حسین غفوریان و چند نفر دیگر توانسته بود ۷ هزار میلیارد تومان از ایران درآمد بدست آورد و این مبلغ را به صورت ارز از کشور خارج کند.

طبیعی بود که برای کوئستی‌های تازه وارد و به خصوص شهرستانی‌ها حسین غفوریان به یک الگو تدبل شود و روش‌های جذبی که از زبان حسین گفته می‌شد در تمامی جلسات مختلف کوئست از طریق فیلم نمایش داده می‌شد.

در این فیلم حسین غفوریان را از یک خانواده اصیل و حتی سطح بالا از نظر مالی معرفی می‌کنند که بدون تکیه به دارایی‌های پیشینش توانسته به موفقیت‌های بزرگ مالی در شرکت کوئست برسد.

به قول خودشان حساب همه چیز را کرده بودند، خط‌های موبایل بدون اسم، دفا‌تر متعدد و حتی نام‌های مستعار، شاید خود حسین غفوریان و خیلی از کوئستی‌ها هم متوجه شده بودند که حلقه محاصره در حال تنگ شدن است ولی افکار وهم آلود و شاید هم شیرینی پول‌ها و سرمایه‌های انباشته شده مانع از آن می‌شد که از راه رفته بازگردند.

حاج حسین یا‌‌ همان بت هرمی‌ها در اوج فروریخت و شکست. غفوریان سال گذشته توسط وزارت اطلاعات دستگیر شد، خیلی‌ها از او شکایت کرده‌اند و خیلی‌ها هم هنوز باور نکرده‌اند و با خود مرور می‌کنند همه ارتباطات خیالی با مقامات مختلف و القاب و وعده‌ها را غافل از آنکه همه‌اش حبابی بیش نبوده است.

شاید حسین غفوریان در روز‌های زندگی‌اش در شهرستان و خوابگاه دانشجویی ثروت میلیاردی را آرزو می‌دانست ولی از وقتی وارد کوئست شد آنقدر مغرور بود که خط پایانی را برای خود متصور نشود و به مسیر خود ادامه داد تا به نقطه آخر رسید؛ دادسرای جرایم رایانه‌ای و کوهی از پرونده‌های شکایت.

دادسرای ویژه جرائم رایانه‌ای خانه آخر تمام کوئستی‌ها است، هزاران شاکی و برگه‌های سفید شکایت که قرار است سیاه شوند، فرقی هم نمی‌کند شاکی یک کارگر باشد یا دانشجوی شهرستانی، خانواده‌ای که همه دار وندارشان را از دست داده‌اند و کارمندی که حتی شغلش را هم برای کوئست فدا کرده است.

در این دادسرا اکثر مراجعه کنندگان تنها نامی که با آن آشنا هستند حسین غفوریان است. خیلی‌ها فقط نامش را شنیده‌اند و تصویرش را دیده‌اند، بعضی‌ها هم از نزدیک با اور در ارتباط بوده‌اند ولی اصل موضوع این است که همه شاکی‌اند و حاج حسین را کلاهبردار می‌دانند.

حاج حسین حالا تنها است، بت کوئستی‌ها شکسته و از آن همه رویا فقط خاطره‌ای مانده و خیالی! جرمش سنگین است، خیلی سنگین، جرمی که قانون از آن به عنوان اخلالگر در نظام اقتصادی کشور یاد کرده و مجازات این جرم هم اعدام است.

Sunday, April 17, 2011

آیه‌های خسته، آینه‌های شکسته / محمدجواد اکبرین

سعید تاجیک در پاسخ به پرسش‌های روزآنلاین من اون کسی که دست دوست دخترشو گرفته اومده بیرون، بستنی لیس می زنه، می خواد با کفش نماز بخونه ، دهنشو جر میدم. اینا مردم نیستن. توجه می کنی؟ این محاربه. باید اعدام بشه. شما آیه ۳۲ سوره مائده رو بخونین. میگه کسی که در مقابل پیغمبر خدا و دین خدا می ایسته، اینو باید دست و پاشو، خلاف همدیگه قطع بکنین. حکم خداست... کسی که در مقابل حکومت اسلامی صف آرایی می کنه، می خواد ارزش ها رو زیر پا بذاره باید تیکه تیکه اش کرد http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2011/april/13/article/-633cbc6435.html ------------------------------------------------------------ نوشابه امیری را برای مصاحبه حرفه‌ای و زیرکانه‌اش می‌ستایم؛ آثاری از جنس گفتگو با سعید تاجیک رئیس بسیج پالایشگاه تهران که با فحاشی به فائزه هاشمی شهرت یافت، به یادمان می‌آورند که در رویارویی با چنین پدیده‌هایی که در کارگاه‌های پرورش ایدئولوژیک پروار شده‌اند چه راه دشواری در پیش داریم استناد سعید تاجیک به آیه‌ای از سوره مائده، برای توجیه خشونت و حیوانیت گفتاری و رفتاری، کار تازه‌ای نیست و "سعید"های پیش از او هم چنین کرده‌اند سعید امامی با همین دست استنادات، قتل‌های زنجیره‌ای را رقم زد و سعید عسگر هم با استناد به آیه مورد نظر محمد تقی مصباح یزدی (60 سوره انفال) حجاریان را ترور کرد از آستین دین همه چیز بیرون می‌آید؛ اگر بیمار باشی آیه را بیمار می‌خوانی و چشم بر شأن نزول و شرایط صدور و تفسیر مدلّل می‌بندی و اگر سلامت باشی کلام خدا را انسانی می‌خوانی و اخلاقی می‌فهمی؛ مولانا در دفتر سوم مثنوی، دین را ریسمان می‌خواند اما ریسمانی که برای همگان مایه‌ی نجات و برآمدن از چاه نیست بلکه پاره‌ای از اصحاب قرآن، با این ریسمان به تهِ چاه می‌روند به جای آن‌که از آن برای بالا آمدن و چشم به آسمان گشودن بهره بگیرند زان كه از قرآن بسی گمره شدند زان رَسَن قومی درون چَه شدند مر رسن را نیست جرمی ای عنود چون تو را سودای سربالا نبود تازه نیست روایتِ آیه‌های خسته و آینه‌هایی که در آماج سنگ‌های زمینه و زمانه، شکسته و ایستاده‌اند... اینک در توضیح این استناد ناموجّه، دو نکته را به اشارت می‌آورم : یک 1: این آیه اساسا درباره مخالفان نظری و معترضان حکومت اسلامی صادر نشده است. زمینه صدور و شأن نزول آیه و رأی مفسران، بر آن است که مجازات وارده در این آیه، برای راهزنان و آدمکشان و آدم‌ربایان است و اینان مصداق تباه کنندگان زمین و محاربان با خدا و رسول‌اند. حتی برخی از فقیهان تأکید کرده‌اند که این مجازات، شامل کسانی است که عادت به آدمکشی و راهزنی کرده اند نه آنانکه تشکیلاتی و حرفه‌ای نیستند دو 2: اگرچه زبان این آیه در روزگار ما مصداق خشونت است اما در 14 قرن پیش، روشی مقبول برای مهار آدمکشان و راهزنان بود. "آیات تشریعی" را باید در بستر نزول‌شان فهمید و سنجید. و سرانجام سعید تاجیک بیش از این نمی‌فهمد؛ مجرم واقعی آنانند که به مجرمان، آگاهی کاذب بخشیده‌اند و آنان را به وعده الهی جنایت، بشارت داده‌اند
توسط: Mohammad Javaad Akbarein

Friday, April 15, 2011

خاک بر سرت آقای دایی

خاک بر سرت آقای دایی...100 بار بیشتر خاک بر سر اون تماشگری که اسم تو رو فریاد می زد.

خاک بر سرت آقای سوشا،خاک بر سر این فوتبال،خاک بر سر این فرهنگ که سپهر حیدریه تحصیلکرده هم تعریف بازی جوانمردانه رو نمی دونه!

Wednesday, February 16, 2011

گزارش اضطراری از داخل سپاه

بنا به یک گزارش موثق از ادارهٔ اطلاعات سپاه، در پس بر ملا شدن شرکت صانع ژاله در دیداری با آیت‌الله منتظری، شکاف عمیقی بین اطلاعات سپاه از یک سؤ و بیت رهبری از سوی‌ دیگر ایجاد شده است.

در ساعت اول بعد از شهادت صانع، نظر اطلاعات سپاه بر این بود که این قتل را می‌توان بر گردن سبزها گذشت و به این وسیله رهبران سبز را حصر دائمی کرد.

این سناریو حتی تا داخل مجلس نیز دنبال شد ولی‌ ساعتی‌ بعد با مخالفت عصبی بیت رهبری قرار گرفت. اتاق فکر رهبری در نظر گرفته‌اند که اینبار باید یک گروه بسیجی‌ و سپاهی واقعی‌ ترور شوند که در واقعی‌ بودن این واقعه شکی نباشد.

در روزهای آینده از قرار معلوم عدّه‌ای بسیجی‌ و سپاهی در نقاط مختلف تهران ترور خواهند شد. ترور‌هایی‌ که به مجاهدین خارج (لندن) نشین نسبت داده خواهد شد.

اطلاعات سپاه هم از اکنون در حال تهیه یک سری نوارهای صوتی از مکالمات تلفنی اطرفیان رهبران سبز است. هدف این است که با مونتاژ حرفه‌ای این مکالمات، رهبران سبز به ارتباط با مجاهدین مربوط شوند و یک بار و برای همیشه قائله رهبران و هواداران جنبش سبز پایان یابد.

از گوشه و کنار هم خبر از آمادگی برای بازداشت هزاران نفر میاید. سخنان چند روز اخیر اداره زندانها در مورد ایجاد بازداشتگاههای بزرگ در بیابانها از همین دست است.

در اینجا به لایه پایین بسیج و سپاه هشدار میدهیم که تیم ترور سپاه که ترکیبی‌ از اطلاعات سپاه و دایرهٔ قدس تشکیل شده در اقصی نقاط تهران در کمین شما هستند.

حتا گمان میرود که بنا بر سناریو انفجار در مقرّ حزب جمهوری اسلامی، انفجاری در یکی‌ از اجتماعات بسیج رخ دهد.

سبز ها، باید کامل هوشیاری را به خرج بدهند چون اینبار بیت رهبری سخن از تکرار خرداد ۶۰ می‌کند.

بعد از مصر و تونس شرایط بازی بسیار خطرناک شده است و قدرت گرایان (بخوانید چندی سران سپاه و تند رو‌های بیت رهبری از قبیل آقا مجتبی‌) شدیدا به دنبال مقابله رودر رو هستند چون میدانند که این مسیر فرسایشی به شکست آنان خواهد انجامید.

Friday, January 21, 2011

شورای نگهبانِ قدرت یا شورای نگهبان قانون اساسی؟

org-z1295336431676a74fd9a16e41b03044cbe08b312d64499ff67.jpg
آمنه کشاورز، مهستی شیرازی: گویا «تعمدی» در کار است که عنوانِ کامل شورای نگهبان، چندان در صدا و سیما و تریبون‌های رسمی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. دورنیست که فراموش شود – و انکار کنند! – که عنوان کاملِ این نهادِ قانونی، «شورای نگهبان قانون اساسی» است.
اگرچه در قانون اساسی، «ممانعت» از تصویب قوانین خلاف شرع هم جزو وظایف شورای نگهبان است ولی همهٔ این وظایف ذیل قانون و در دل قانون دیده شده است. لذا می‌گوییم «شورای نگهبان قانون اساسی» و نمی‌گوییم «شورای نگهبان قانون اساسی و شرع». همین نشان می‌دهد که شرع و مشروعیت حکومت هم در بطنِ قانون اساسی گنجانده شده و هر «شخص یا نهادی» که این قانون را نقض کند، مشروعیت، بل مشروعیت دینی هم ندارد، حتی اگر این نهاد، خود شورای نگهبان باشد!
«مطلقیه‌ ای ها»یی که در شورای نگهبان حضور دارند – و از قضا اکثریت هم دارند – با جهت گیری آشکار به سمت نامزدان ریاست جمهوری و مجلس، قانون اساسی را نقض کرده و به جای نگهبانی از قانونِ اساسی،  «نگهبان قدرت حاکمه» شده است و این شورا در «نظر و عمل» ارزشی برای قانون قائل نیست. قانون صراحتاً حاکمیت را از آن خدا می‌داند که به مردم تفویض شده ولی «مطلقیه‌ ای های شورا» می‌گویند حاکمیت از آن خداست که به رهبر تفویض شده است. قانون صراحتاً می‌گوید رهبر در مقابل قانون با سایر افراد برابر است و مجلس خبرگان می‌تواند بر اعمال او نظارت کند و در صورت لزوم او را برکنار کند، ولی در «آئین مطلقیه» رهبر که سهل است، همین معاون اول رئیس جمهور را هم نمی‌توان به محکمه کشید. قانون می‌گوید راهپیمایی و تجمع به شرطی که مسلحانه نباشد و با مبانی اسلام در تضاد نباشد، آزاد است ولی برای کسی و حزبی چنین مجوزی صادر  نمی شود. در این وضعیت که قانون اساسی به تاراج رفته است، آیا بهتر نیست رسماً مرگ شورای نگهبان قانون اساسی – دور از جان اعضا – اعلام شود؟ آیا صادقانه‌تر نیست که منتظر نامگذاری تاریخ نمانیم و رسماً از «شورای نگهبان قدرت حاکمه» بگوئیم؟
به راستی مسئولیت اعمالِ «شورای نگهبان» با کیست؟ اگر چه رهبری نظام می‌تواند اعضای شورای نگهبان را عزل کند، اما در قانون اساسی، مستقیماً راهکاری برای نظارت بر «تصمیم‌ها و اعمالِ» شورای نگهبان تعبیه نشده است. ظاهراً ماهیت «نظارتی و سلبی» تصمیم‌های این شورا، محملی برای «نظارت مکرر» باقی نمی‌گذارد. مثلاً «شورای نگهبان» اگر قانونی را که مجلس تصویب کرده و یا انتخاباتی را که دولت برگزار کرده است تائید کند، صرفاً در مقام «تشخیص» قرار دارد، لذا مسئولیتی متوجه تصمیم‌های این شورا نمی‌شود. اما اگر شورای نگهبان به قانون وفادار نماند و پایش را از گلیم «تشخیص و نظارت» بیرون بگذارد و به امور اجرایی بپردازد، به نظر می‌رسد در این وضعیت، اگرچه مسئولیت «اعمالِ شورای نگهبان» با شخص رهبری است اما در غیابِ قانون اساسی، رهبری نیز در برخورد با با شورای نگهبان «تضعیف می‌شود». قانون اساسی که از دور خارج شود، «دورِ استبداد» آغاز می‌شود و آغازگرِ این دور می‌تواند شورای نگهبان باشد. شورای نگهبانی که خبرگان را تعیین صلاحیت می‌کند و غیر مستقیم رهبری را در نظارت و کنترل خود دارد، شورای نگهبانی که بر انتخابات و نمایندگان مجلس به تیغِ «نظارت استصوابی» حکم می‌راند و شورای نگهبانی که اراده‌اش را می‌تواند در انتخابات ریاست جمهوری تحمیل کند، می‌تواند «جولانگاه فرقهٔ مطلقیه» باشد و جایگاه ولی فقیه را به نفع مقاصد خود آن چنان قداست ببخشد که شورای منتصب به رهبر تجلی ارادهٔ الهی شود.
برای یافتن «پیروان فرقهٔ مطلقیه» قبل از همه باید سراغ شورای نگهبان رفت و نام شورا را پس گرفت و نظام را برگرداند. از زیرکی کروبی است که با شنیدن حرف‌های جنتی به یاد حرف‌ها و منطق شاه می‌افتد و راست گفته است میرحسین؛ تمام قرائن و نشانه‌ها بر نوعی کودتای خزنده به سمت حکومت فردی به سبک کره شمالی شهادت می‌دهند. «تردیدی اگر هست» به یاد بیاوریم که شعار اولیه انقلاب «نه شرقی، نه غربی» بود. قرارمان این بود که معایب غرب و شرق را تفریق و مزایای آن‌ها را با هم جمع بزنیم. تا با نفی فاصله طبقاتی در غرب و استبداد در شرق ترکیبی از مردم سالاری و عدالت برقرار شود. اما هر چه پیش رفتیم، هم بر بی‌عدالتی و اختلاف طبقاتی افزوده‌ایم و هم استبداد شرقی را چاشنی حکومت کردیم و زشتی‌های نظام‌های شرقی و غربی را به نام اسلام به خورد مردم دادیم. قرار بود نظام اسلامی محاسن هردو نظام را داشته باشد نه معایب هردو را. آنقدر به استبدادِشرقی نزدیک شده‌ایم که «دوستانِ نظام» را فقط کمونیست‌ها و حکومت‌هایی تشکیل می‌دهند که تمایلات ضد دینی خود را پنهان نمی‌کنند؛ ولی در وجوهی چون «دموکراسی ستیزی و عوام فریبی و خوی استبدادی» به ما نزدیک شده‌اند. براستی وجه مشترک یک حکومت دینی با حکومت‌های رسماً ضد دین چه چیز دیگر می‌تواند باشد جز اینکه ظاهر حکومت دینی است ولی مسئله مشترک و اصلی هر دو حفظِ قدرت استبدادی است؟ به قول مولانا:
آن حکیمى گفت دیدم در تکى                       در بیابان زاغ را با لک لکى
در عجب ماندم بجستم حالشان                     تا چه قدر مشترک یابم نشان
چون شدم نزدیک و من حیران و دنگ              خود بدیدم هر دوان بودند لنگ
بنقل از گروه فریاد در سایت کلوب